میلاد با سعادت حضرت رسول (ص) بر تمامی شما دوستان مبارکباددوستان محبت کنید و نظر بدید و در ان پیشنهادهای تازه برای بهتر شدن وبلاگ بدهید
در عمل، گرچه جز محاوره نیست
منصبی خوشتر از مشاوره نیست
به تو فرضا فلان مدیر ستاد
چه بسا منصب مشاوره داد
مشورت شیوه اعاظم نیست
پس وجود تو، هیچ لازم نیست
دوش٬از بازار٬سوی خانه آمد شوی ما
گفت٬هیهات از گرانی٬ای خدا٬در کوی ما!
بس که گشتم در پی یک جنس ارزان هر کجا
درد بگرفته ست هم پا٬هم سر زانوی ما!
همسرم می گفت بد جوری هراسانم همش
در پی آ یینه بین و فال و فنجانم همش
حال و روزم از لحاظ روحی اصلا خوب نیست
هیچ می پرسی چرا در پای قلیانم همش؟
صبح، بی بی گل برایم یک خبر آورده بود
ازهمین رو با تاسف ، کلّه جنبانم همش
عاقبت تصویب شد قانون تجدید فراش
یک بوس" ، "بلا " ،"بیا" ،" نرو" ،" وای مامان!"
"پیرهن صورتی بی کلک " می گویند
لاغر بزنی "باربی " و "مانکن" هستی
باشی تپلی بهت "پفک " می گویند!
گفتیم آسان می شود ، با کامپیوتر کارها
دیدیم این افزار نو ، افزود بر دشوارها
گفتیم تغییری کند ، حال و هوای زندگی
ماندیم محروم از نفس ، در پرده ی پندارها
آخر این هفته جشن ازدواج ما به پاست
با حضور گرم خود درآن صفا جاری کنید
ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است
لطفا از آوردن اطفال، خودداری کنید!
بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ
معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید
تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه
با غذا و میوه آن جشن افطاری کنید
البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها!
پیش فامیل مقابل آبروداری کنید!
میوه، شیرینی، شب پاتختی ام هم لازم است
پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید!
گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی
دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید!
موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان
پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید!
هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر
هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید!
در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب
کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید!
گرم باید کرد مجلس را، ازاین رو گاه گاه
چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید
ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک
دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنید!
لامبادا و تانگو و بابا کرم یا هرچه هست
از هنرهاتان تماما پرده برداری کنید!
البته هرچیز دارد مرزی و اندازه ای
پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید!
حرکت موزون اگر در کرد از خود، دیگری
با شاباش و دست و سوت ازاو طرفداری کنید!
کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟
با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید!
در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور
بی ادا و منت و هرگونه اطواری کنید!
یکی از ملانصرالدین می پرسه چه جوری جنگ شروع می شه؟
ملا بدون معطلی یکی می زنه توی گوش طرف و میگه اینجوری!
ملانصرالدین روزی به بازار رفت تا دراز گوشی بخرد. مردی پیش آمد و پرسید: کجا می روی؟ گفت:ب ه بازار تا درازگوشی بخرم .
مردگفت: انشاءالله بگوی. گفت: اینجا چه لازم که این سخن بگویم؟ درازکوش در بازار است و پول در جیبم. چون به بازار رسید پولش را بدزدیدند.
چون باز می گشت، همان مرد به استقبالش آمد و گفت: از کجا می آیی؟
گفت: از بازار می آیم انشاءالله، پولم را زدند انشاءالله ، خر نخریدم انشاءالله و دست از پا درازتر بازگشتم ان شاءالله!
زی ملانصرالدین بدون دعوت رفت به مجلس جشنی.
یکی گفت: "جناب ملا! شما که دعوت نداشتی چرا آمدی؟"
ملانصرالدین جواب داد: "اگر صاحب خانه تکلیف خودش را نمیداند. من وظیفهی خودم را میدانم و هیچوقت از آن غافل نمیشوم."
ملانصرالدین به یکی از دوستانش گفت: خبر داری فلانی مرده؟
دوستش گفت: "نه! علت مرگش چه بود؟"
ملا گفت: "علت زنده بودن آن بیچاره معلوم نبود چه رسد به علت مرگش!"
روزی یکی از همسایهها خواست خر ملانصرالدین را امانت بگیرد. به همین خاطر به در خانه ملا رفت.
ملانصرالدین گفت: "خیلی معذرت میخواهم خر ما در خانه نیست". از بخت بد همان موقع خر بنا کرد به عرعر کردن.
همسایه گفت: "شما که فرمودید خرتان خانه نیست؛ اما صدای عرعرش دارد گوش فلک را کر میکند."
ملا عصبانی شد و گفت: "عجب آدم کج خیال و دیرباوری هستی. حرف من ریش سفید را قبول نداری ولی عرعر خر را قبول داری."
دو شکارچی با هم صحبت می کردند. اولی پرسید:« اگر خرسی به تو حمله کند، چه می کنی؟»
دومی: «با تفنگ شکارش می کنم.»
اولی: « اگر تفنگ نداشته باشی، چه؟»
دومی:« می روم بالای درخت.»
اولی:« اگر آنجا درخت نباشد، چی؟»
دومی: «خب، پشت یک صخره پنهان می شوم.»
اولی: «اگر صخره نبود، چه؟»
دومی:« توی گودالی دراز می کشم.»
اولی: «اگر گودال هم نبود؟»
در این موقع، شکارچی دوم عصبانی شد و گفت: «داداش! بگو ببینم، تو طرفدار منی یا خرسه؟!
اگر کردی مرا روزی فراموش / سرت را می کنم در دیگ آبگوشت!
اگه زندگی سختی دارید ...
اگه بیکار هستید ...
اگه نیاز به سرمایه دارید ...
نگران نباشید...
ما براتون دعا می کنیم!
1000 تومن میشه!
یه کم کمتر برام بمیر. دیگه نمی دونم کجا خاکت کنم!
مامانت خونه هست؟ مامانم کارش داره...
(طرح خوشحال کردن دختران دم بخت)
اگه یه روز دیدی همه اطرافت سفید شده، احساس خفگی می کنی، نمی تونی حرف بزنی و صدایی بشنوی، نگران نشو... تو زنده ای... فقط سرت تو توالت فرنگی گیر کرده
معلم انشاء به بچه ها میگه موضوع انشاء این دفعه اینه که: اگر مدیرعامل بودید چه میکردید؟
بعد میبینه همه تند و تند و با هیجان شروع کردند به نوشتن بجز یک نفر که نشسته و داره از پنجره بیرون رو تماشا می کنه!
معلم ازش میپرسه: چرا تو هیچی نمینویسی؟
بچه میگه: منتظرم تا منشی ام بیاد!
همسر یک تاجر به شوهرش میگه: هر وقت تو میری سفر من عصبی میشم.
شوهرش میگه: غصه نخور عزیزم، من خیلی زودتر از آنی که تو فکر میکنی برمیگردم.
زنه میگه: خوب همین عصبی ام میکنه دیگه
یکی دوستش رو تو خیابون با صورت کبود، پای لنگ و گلوی زخم و زیلی میبینه! با نگرانی بهش میگه: چی شده پسر؟ چه اتفاقی برات افتاده؟ بیا ببرمت خونه اتون.
دوستش میگه: لازم نکرده، تازه دارم از اونجا میام!
یه افسر به یکی از سربازاش می گه امشب از اول این کوچه تا اون چراغ قرمز کشیک بده و فردا صبج هم بیا پاسگاه.
خلاصه فردا و پس فردا از سربازه خبری نیست روز سوم سربازه پریشون میاد پاسگاه.
افسر ازش می پرسه: چرا اینقدر دیر اومدی؟
سرباز می گه: آخه اون کامیون از تهران می رفت قم. چراغ قرمزی که گفتید، چراغ ترمز اون کامیون بود.
یکی دو تا چراغ قرمز رو رد میکنه. پلیس نگهش میداره، ازش می پرسه چرا پشت چراغ قرمزا واینمیستادی؟
میگه من از یه نفر آدرس پرسیدم گفت چراغ اولو رد میکنی! چراغ دومو رد میکنی! رسیدی چراغ سوم میپیچی دست راست!
در سال اول ازدواج، مرد حرف مى زند و زن گوش مى کند.
در سال دوم، زن حرف مى زند و مرد گوش مى کند.
از سال سوم به بعد، هر دو حرف مى زنند و همسایه ها گوش مى کنن
مشترک گرامی، حرکت زشت و ناپسند شما را در حمام دیدیم! هیچکس تنها نیست همراه اول.
گفت مردی به همسرش روزی
من بمیرم چگونه خواهی زیست؟
گفت: از چند و چون آن بگذر
تو بمیری برای من کافیست!
سیاستمدار کسی است که: می تواند به شما بگوید به جهنم بروید، منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید!
روانشناس کسی است که: از شما پول می گیرد تا سوالاتی را بپرسد که همسرتان مجانی از شما می پرسد!
مهمان: آقا تشریف دارند؟
مستخدم: نخیر، رفتهاند مسافرت.
مهمان: برای تفریح؟
مستخدم: نخیر، با خانم رفتهاند!!
مرد: وقتى من مُردم، هیچ مرد دیگه ای مثل من پیدا نخواهى کرد.
زن: حالا چرا فکر مى کنى که بعد از تو بازم دنبال کسى «مثل تو» خواهم گشت!؟
یارو با زنش میرند پیش دندانپزشک و شروع میکنه به رجز خوانی که:
آقای دکتر بیخود وقتت رو با داروی بیحسی و مسکن تلف نکن، یکضرب دندان را بکش و کار را تمام کن.
دکتر میگه: ایول الله به شجاعت شما، کاش همه مریضا اینطوری بودن! خوب حالا کدام دندانه که درد میکنه؟
طرف به زنش میگه: عزیزم دندان خرابت را به آقای دکتر نشان بده!
بچه: بابا من کی آنقدر بزرگ میشم که هر کاری دلم خواست بکنم؟
بابا: پسرم، تا حالا کسی اینقدر بزرگ نشده!
اگه یکی هر روز بهت sms زد بدون دلش برات تنگ میشه
اگه دو تا زد بدون دوست داره
اگه سه تا زد بدون عاشقته
اگه چهار تا زد بدون میخوادت
ولی اگه پنج تا زد بدون کرم داره!
اولین چیزی که بهش دل بستم تو بودی. بی تو آروم و قرار نداشتم. گریه میکردم و تو رو میخواستم. میدونستم تو نباشی نمیخوابم.
دوست دارم پستونک!
تنهاترینِ شبهای من صدای توست. تنها تو هستی که در نیمه شب، صورتم رو نوازش میکنی. تنها دلیل شب بیداری من تو هستی. شبها با تو هستم ای پشه!